Sunday, May 4, 2008

آدمک


آدمک آخر دنیاست بخند
آدمک، مرگ همینجاست بخند
دستخطی که مرا عاشق کرد
شوخی کاغذی ماست بخند
آدمک خل نشوی گریه کنی
کل دنیا سراب است بخند
آن خدایی که بزرگش خوانی
بخدا مثل تو تنهاست بخند

4 comments:

Anonymous said...

فکر کن درد تو ارزشمند است
فکر کن گريه چه زيباست ، بخند
صبح فردا به شبت نيست که نيست
تازه انگار که فرداست ، بخند
راستي آنچه به يادت داديم
پر زدن نيست که درجاست ، بخند
آدمک نغمه ي آغاز نخوان
به خدا آخر دنياست ، بخند

Anonymous said...

خواهش میکنم لیلا جان. من کمکی نتونستم بهش بکنم. چون دوستتون در روز آخر که با هم صحبت کردیم من تازه متوجه شدماون اصلا تحلیل و آنالیز نمیخواد .در حقیقت پیدا کردن نقطه اپتیمم پروژه است. ظاهرا فرصتش خیلی هم کم بود. من یه توضیحاتی بهشون دادم ولی اصلا نمیدونم چقدر تونستند از این توضیحات استفاده کنند.
در ضمن این وبلاگت چرا اینقدر خاک روش نشسته؟

Anonymous said...

اولا که خيلی لطف کردی. با حميد که صحبت کردم گفت که خيلی ايده گرفته ولی راست ميگه فرصت نداره ميگفت کاش زودتر تورو بهش معرفی کرده بودم در مورد وبلاگ هم حق داری شايد باورت نشه ولی بيشتر از اينکه به اينجا سر بزنم وبلاگ تو رو ميخونم جالب اينجاست که هميشه از لينکی که تو گذاشتی ميام اينجا. به چند دليل اول اينکه قلم راحت و روونی مثل تو ندارم و بعد اينکه اين روزا بدجور درگير پروژه ام شدم و استرس زياد نميذاره راحت بنويسم ولی اينو جدی ميگم هر شب هر وقت خسته ميشم یا احساس تنهايی ميکنم نوشته های تو رو ميخونم و لذت ميبرم وبلاگت به من آرامش ميده انگار مثل يک دوست صميمی بهش عادت کردم

Anonymous said...

خوب خوب میبینم که از 100 سال پیش تا حالا که من یه کامنت برات گذاشتم حتی یه دونه پست جدید هم از خودت خرج نکردی ! دیگه اینجا از گرد گیری گذشته بهتره که با وایتکس بشوریش !!!! ممنونم از تبریکت عزیزم. من امیدوارم که یه روز شما هم از اینجا برین .برید یه جایی که برای لحظه به لحظه جوونی توارزش قائلند.اینجا جاییه که من بهش میگم یه سرزمین بین هیچ کجا و خدا نگهدار.از هیچ کجا گذر کن و برو.اینجا آنچه به يادت دادند پر زدن نيست که درجاست برو